عنکبوت تازه داماد آشفته به تار عنکبوت ماه عسلشان برگشت. دیشب خوش گذشته بود، اما امروز صبح لکه قرمزی روی شکم او دید. آن روز عصر حرفی نزد، تا آنکه مخلوط مگس را سرکشیدند. عنکبوت ماده دست انداخت دور گردن او. «زیادی ساکتی؟ چی تو را میخورد؟» آخرین چیزی که عنکبوت نر دید برق نیش او بود.