رمان خارجی

عشق سال‌های وبا

(El amor en los tiempos del colera)

اندیشه‌های مارکز به گونه‌ای است که هرگز کسی جز خود او، نمی‌تواند در ذهن بپروراند و این از شگفتی‌های روزگار به حساب می‌آید که انسانی بتواند مطالبی را به تصویر بکشد که خوانندگان آثارش را به شگفتی و تحسین وادار سازد. به همین کتاب عشق سال‌های وبا استناد می‌کنیم. چگونه به ذهن کسی خطور می‌‌کند که بتوان شخصیت به ظاهر نخست داستان را با آن همه دانش و آگاهی، به گونه‌ای به قتل رساند که خواننده، پس از چند بار مطالعه کتاب، متوجه شود که ماجرای به آن سادگی و کاملا اتفاقی و غیر ارادی نیز پایه و اساسی جز عشق نداشته است؟ چگونه می‌توان در مدتی به اندازه نیم قرن، احساسی را زنده نگه داشت که آن را عشق می‌نامند؟ چگونه می‌توان زیباترین زن خو گرفته به زندگی اشرافی را به آغوش مردی سپرد که زشتی چهره‌اش، زبانزد خاص و عام است؟

آریابان
9789647196307
۱۳۹۱
۵۲۰ صفحه
۱۹۷۲ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
بازگشت پنهانی به شیلی
بازگشت پنهانی به شیلی
عشق در زمان وبا
عشق در زمان وبا عشق در زمان وبا، رمانی با شکوه، حجیم و مفید و داستانی غم‌انگیز است. یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان قرن حاضر، جاودانگی داستان انسان را روایت می‌کند. گابریل گارسیا مارکز، با مهارت تمام و حقیقت‌بینی کامل، داستان عشق نافرجامی را که نیم قرن قدمت دارد، روی کاغذ می‌آورد. فلورنتینو آریثا و فرمینا داثا، با تمام وجود عاشق هم می‌شوند. وقتی سرانجام ...
پرندگان مرده و 15 داستان دیگر
پرندگان مرده و 15 داستان دیگر شهردار که از گرما سرخ شده بود از بالای پلکان سر برگرداند. حضور بی‌دلیل بیوه‌زن در اداره‌اش او را هیجان‌زده نکرد و همان‌طور که با بی‌اعتنایی زننده‌ای توری آسیب دیده را از جا درمی‌آورد پرسید: «چی شده؟» «بچه‌های همسایه توری پنجره‌های منو پاره کرده‌ن.» شهردار نگاه دیگری به او انداخت. سراپایش را از آن گل‌های مخمل ریز خوش ترکیب تا کفش‌ها که ...
گردباد برگ
گردباد برگ شرکت موز، به گونه‌ای ناگهانی ظهور کرد. انگار گردبادی از درون شهر برخاست، برگ‌ها را چرخاند و به هوا برد. به نظر می‌رسید این برگ‌ها، پسماندهای تجهیزات و اجساد انسانی شهرهای دیگر، ناشی از جنگ داخلی باشند، رویدادی که به تدریج به فراموشی سپرده می‌شود.
چشم‌های سگ آبی رنگ
چشم‌های سگ آبی رنگ بیرون، لحظه‌ای باد وزید ولی زود آرام شد و صدای نفس کشیدن کسی به گوش رسید که در آن لحظه در بستر غلتی زده بود. باد ییلاقی فرو نشست دیگر بوی خاک و علف مرطوب به مشام نمی‌رسید. گفتم: «فردا اگر زنی را دیدم که دارد روی دیوارها می‌نویسد: چشم‌های سگ آبی‌رنگ آن وقت تو را خواهم شناخت.
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها