رمان خارجی

داستانی مرموز

گابریل گارسیا مارکز این رمان را در سال‌های جوانی و به شکل داستانی دنباله‌دار برای مطبوعات نوشته است. بعدها بخش عمده‌ای از مقالات و داستان‌های او، از جمله همین رمان، در کتابی با عنوان نوشته‌های کرانه‌ای منتشر شد. مارکز با بهره از باورهای بومی، تخیل کم‌نظیر و گونه‌های مختلف نوشتن از داستانی مرموز رمانی جذاب و تامل‌برانگیز پدید آورده است.

ثالث
9789643807887
۱۳۹۰
۷۶ صفحه
۱۹۵۸ مشاهده
۰ نقل قول
گابریل گارسیا مارکز
صفحه نویسنده گابریل گارسیا مارکز
۸۰ رمان گابریل خوزه گارسیا مارکِز رمان‌نویس، روزنامه‌نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی است. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور است و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می‌کند. او در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام Juventude که مخصوص شاگردان دبیرستانی بود منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به تحصیل رشتهٔ حقوق در دانشگاه بوگوتا پرداخت و همزمان با روزنامه آزادیخواه ال‌اسپکتادور ...
دیگر رمان‌های گابریل گارسیا مارکز
گزارش 1 قتل از پیش اعلام‌شده
گزارش 1 قتل از پیش اعلام‌شده سانتیاگو نازار، روزی که اعلام شده بود به قتل می‌رسد، در ساعت پنج و سی دقیقه صبح، از بستر خواب برخاست و آماده شد تا به پیش‌باز اسقف که قرار بود با کشتی وارد بندر شود، برود.
فایل صوتی 100 سال تنهایی
فایل صوتی 100 سال تنهایی «خیلی سال بعد، جلوی جوخه آتش، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا بی‌اختیار بعدازظهر دوری را به یاد آورد که پدرش او را برد تا یخ را بشناسد.» رمان «صد سال تنهایی» بی‌تردید یکی از شاهکارهای جاویدان ادبیات آمریکای لاتین است که در روستای خیالی «ماکوندو» می‌گذرد. به گفته ماریو بارگاس یوسا: «ظهور ماکوندو، آفریده تخیل بارور گابریل گارسیا مارکز، موجب «زمین‌لرزه‌ای ادبی» ...
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد (گالینگور) مجموعه داستان
زنی که هر روز راس ساعت 6 صبح می‌آمد (گالینگور) مجموعه داستان در خروجی متحرک گشوده شد. در آن ساعت از روز، هیچ‌کس به رستوران خوزه نمی‌آمد. چند لحظه پیش، ساعت دیواری شش ضربه نواخته بود. صاحب رستوران می‌دانست قبل از ساعت شش و نیم صبح، هیچ‌کدام از مشتری‌های دایمی او نمی‌آیند. دقیقا چند دقیقه‌ای به شش صبح مانده بود که زنی طبق عادت هر روز صبحش به آن‌جا داخل شد و ...
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد
سرهنگ کسی ندارد برایش نامه بنویسد ... حالا آن پزشک جوان در پاکت محتوی روزنامه‌ها را گشوده و شروع به خواندن تیتر درشت آن کرد و سرهنگ نیز چشم از آن قفسه مربوطه برنمی‌داشت و منتظر بود ببیند که مامور پست کی مقابل آن‌ها می‌ایستد، اما پستچی این کار را نکرد، دکتر نیز خواندن روزنامه را قطع کرده و به سرهنگ و بعد به آن مامور ...
عشق در روزگار وبا
عشق در روزگار وبا نگاه ناخدا به سمت فرمینا داثا چرخید و بر پلک‌هایش نخستین بارقه‌های یخچه‌های زمستانی را تشخیص داد. سپس فلورنتینو آریثا را برانداز کرد، با سلطه خلل‌ناپذیرش بر خویش و عشق تهورآمیزش، و تردیدی دیر هنگام گریبانش را گرفت که باعث هراسش شد: آنچه حد و مرز نمی‌شناسد زندگی است نه مرگ. ازش پرسید: "خب، جنابعالی خیال می‌کنید تا کی می‌توانیم ...
مشاهده تمام رمان های گابریل گارسیا مارکز
مجموعه‌ها