گرگ هفلی برای بزرگ شدن عجله داشته. اما آیا بزرگ شدن به این همه دردسر میارزد؟ گرگ یکهو میبیند که دارد زیر فشار مسئولیتهای دنیای نوجوانی دست و پا میزند و تازه یک عالمه تغییرات فیزیکی هم هست و توی این بلبشو، نزدیکترین دوستش رولی هم کنارش نیست. آیا گرگ تنهایی از پس این همه ماجرا بر میآید؟ یا ناچار است با «حقیقت زشت» رو به رو شود؟