رمان ایرانی

حضور شاهرخ که برای برداشتن موتورش به حیاط آمد سبب شد آسیه خانم از من فاصله بگیرد. شاهرخ موتورش را از حیاط بیرون آورد و آن را روشن کرد. از من خواست سوار شوم. در حالی که اضطراب سراسر وجودم را می‌لرزاند ترک موتورش نشستم. در آخرین لحظه باز هم به او التماس کردم.

البرز
9789644427800
۱۳۹۰
۴۱۴ صفحه
۱۴۴۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهناز سیدجواد جواهری
طاووس
طاووس زیبا چیزی را که می‌بایست بفهمد دیگر فهمیده بود. هنوز هم مات زده بود و فکرش درهم و برهم. به اتاق خو رفت و روبروی پنجره ایستاد. مزه‌ای تلخ در دهانش بود و اضطرابی دردناک توی روده‌هایش می‌چرخید. هنوز هم به آنچه دیده بود باور نداشت. آخر چطور ممکن بود؟ عاملی و این غلط‌ها. شوهری که فکر می‌کرد مثل موم ...
در آغوش آسمان
در آغوش آسمان پروین با خوشحالی خارج از وصفی گفت: مگر مجله دست شماست؟ ابوالفتح که تا آن لحظه مجله لوله شده را پشتش پنهان کرده بود، آن را نشان داد. همان‌وقت صدای پروین با شادی بلند شد. چاپ شد؟ چاپ شد؟ جناب اعتصام‌الملک با لبخند گفت: بله دخترم، نخستین شعرت به مبارکی به چاپ رسید.
معشوقه آخر
معشوقه آخر
خمار مستی (بر اساس زندگی‌نامه شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی)
خمار مستی (بر اساس زندگی‌نامه شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی) از زندگی سعدی سخن گفتن سخت است و از آن سخت‌تر، سخن گفتن از سعدی است با خود سعدی؛ به ویژه اگر بخواهی زندگی خصوصی شاعر را، که گویی نه روی زمین، بلکه در وادی قصه‌ها و افسانه‌ها گذشته است، از قالب خشک تاریخ در آوری و به شکل روایی بنگاری. کاری که در این کتاب دلپذیر صورت گرفته است.
خیاط‌خانه ایران خانوم
خیاط‌خانه ایران خانوم از توی خیاط خانه صدای یکنواخت و مقطع قر و قر چرخ می‌آمد. صدا ی جر خوردن پارچه، صدای بالا پایین رفتن تاقه‌های پارچه، صدای خش خش بسته‌های نایلون، صدای یک مشت حرکت‌های عجول دست‌هایی که همه سرگرم بریدن، دوختن و بسته بندی لباس عروس بودند که بعد از دوخته شدن، این طرف و آن طرف، به چوبرختی‌ها ردیف می‌شد، ...
مشاهده تمام رمان های مهناز سیدجواد جواهری
مجموعه‌ها