سه هفته کافی نبود؟... میدانی کار چقدر عقب افتاده؟ مرجان سکوت کرده بود. مهندس گفت: گربهات سه تا بچه آورده... تمام روز روپوشات را بو میکشد و میو میو میکند. مرجان باز هم حرفی نزد. مهندس گفت: من که سر در نمیآورم... راستش را بگو... اگر از حقوقت ناراضی هستی خوب زیادترش میکنم... اگر ساعت کارت زیاد است، خوب کمتر بمان...