مجموعه داستان داخلی

20 داستان از 20 نویسنده زن ایرانی

چشمم به کلمه‌های خودم افتاد، باور نکردم. کنار خیابان نشستم و کلمه به کلمه‌اش را بلعیدم و یواش یواش باورم شد که نوشته خودم هست. بی کم و کاست چاپ شده بود. هم خوشحال بودم و هم سبک شده بودم و هم فکر می کردم که باز هم می‌توانم بنویسم. اولین داستانم را که هنوز هم برایم گرامی است براداشتم و راهی تهران شدم به قصد یاد گرفتن داستان‌نویسی و...

9786001195587
۱۳۹۱
۳۵۰ صفحه
۲۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های منصوره شریف‌زاده
عطر نسکافه
عطر نسکافه سه هفته کافی نبود؟... می‌دانی کار چقدر عقب افتاده؟ مرجان سکوت کرده بود. مهندس گفت: گربه‌ات سه تا بچه آورده... تمام روز روپوش‌ات را بو می‌کشد و میو میو می‌کند. مرجان باز هم حرفی نزد. مهندس گفت: من که سر در نمی‌آورم... راستش را بگو... اگر از حقوقت ناراضی هستی خوب زیادترش می‌کنم... اگر ساعت کارت زیاد است، خوب کمتر بمان...
سرمه‌دان میناکاری
سرمه‌دان میناکاری خم شد و به تصویر مینیاتوری روی سرمه‌دان نگاه کرد. تصویر خوب مشخص نبود. سرمه‌دان را به طرف چراغ وسط ماشین گرفت، تصویر درخشان شد. درخت‌های بلند سدر با برگ‌های سبز زیر نور مهتاب می‌درخشیدند. بیشتر خم شد. لابه‌لای شاخه‌ها، پرنده‌های کوچک با پرهای مسی رنگ و دم بلند نقره‌ای و سبز دیده می‌شدند. زیر درخت‌ها نهر بزرگ آبی جریان ...
چنار دالبتی
چنار دالبتی خاله سرش را به گوش مادر گذاشت و تند تند حرف‌هایی زد که چهره مادر کبود شد. بعد مادر گفت:«مگر معتمدی چه‌کار کرده؟ این‌ها که پدرش را سوزاندند. کارخانه‌اش را گرفتند. خانه‌نشینش کردند. اگر کسی نداند، تو یکی بهتر از هر کس می‌دانی...» مریم و ناهید داشتند با هم بگو مگو می‌کردند. بعد ناهید بلند گفت:«راستی مامان! مگر رضا نگفت ...
مشاهده تمام رمان های منصوره شریف‌زاده
مجموعه‌ها