تنها مردم همان حوالی بودند که این ساختمان دایرهای را میشناختند. بزها و گوسفندهایشان را در آنجا به چرا میبردند و بچهها از میدان گرد آنجا برای توپ بازی استفاده میکردند و گاهی هم دیدارگاه نامزدهای جوان میشد. اما یک روز بین مردم زمزمهای درگرفت که در ویرانه آمفی تئاتر کودکی که احتمالا دختر بچهای است. زندگی میکند. به هر صورت دقیقا نمیتوان تشخیص داد چون این کودک جامهای عجیب به تن دارد و اسمش هم «مومو» یا یک چنین چیزی است.