خوب باز هم اول سال شد و همه دارن یه لیست بلند بالا از «تصمیمایی» رو ردیف میکنن که میخوان بگیرن تا آدم بهتری بشن. مشکل اینجاس که این کار واسه من اونقدرها هم که فکر میکنن آسون نیست آخه من همین الان هم جزء یکی از بهترین آدمایی هستم که تو عمرم دیدهام. البته بابای گرگ فکرای دیگهای تو سرشه. اون میخواد گرگ دست از بیعرضه بازی برداره و خودش رو قویتر کنه و توی فعالیتهای «مردونه» دیگهای داوطلب بشه. وقتی تهدید میکنه گرگ رو میفرسته مدرسه نظام، گرگ میفهمه که یا باید خودشو اصلاح کنه... یا به مدرسه نظام بره.