رمان ایرانی

عسل تلخ

در دل به گفته او خندیدم، زیرا من در پی هیجان این سفر بودم و او در فکر آرامش. با خوشحالی برگشتم تا چمدانم را ببندم که دوباره زن انگشتری را دیدم. اول فکر کردم خیالاتی شده‌ام، ولی بعد که دقت کردم دیدم خود اوست. این بار با توجه به تجربه گذشته با دقت به کارهایش نگاه کردم. به عکس‌های روی دکور اتاق اشاره می‌کرد. به آن طرف رفتم، عکس‌ها متعلق به خانواده ماهان بود...

ورجاوند
9786005767056
۱۳۸۹
۲۱۶ صفحه
۳۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آذین قاضی‌میرسعید
عمارت سرخ (داستان‌های فارسی)
عمارت سرخ (داستان‌های فارسی) به طبقه بالا رفتم تا شماره را از مادرم بگیرم که یک تابلو قدیمی توجهم را جلب کرد. به قدری زیبا نقاشی شده بود که چشم برداشتن از آن برایم سخت بود. همین‌طور که داشتم نگاهش می‌کردم، یک لحظه رنگ دیوار پشت تابلو تغییر کرد. با تعجب جلو رفتم و دستی به دیوار کشیدم. ولی درست دیده بودم. رنگ دیوار ...
مشاهده تمام رمان های آذین قاضی‌میرسعید
مجموعه‌ها