رمان ایرانی

تقدیر چنین بود

آسمان جامه‌ای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از باده‌ی عشق سرمست می‌نمود و صدای چهچهه‌ی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد می‌رفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا شده بود در کنار کرامت نشسته بود و به آینده لبخند می‌زد و به بهاران دیگر می‌اندیشید.

9789646503212
۱۳۸۶
۳۲۰ صفحه
۲۱۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نسرین ثامنی
بازیچه
بازیچه
باغ بی‌آواز
باغ بی‌آواز
تکیه بر باد
تکیه بر باد
شیدا
شیدا چشمان زیبای شیدا به اشک نشست و با حالتی پر از شور و احساس زیر لب نجوا کرد: من از مردایی که احساسات زن‌ها رو به بازی می‌‌گیرن لجم می‌گیره! ناپلئون به اعتقاد من مرد بزرگ و مقتدری بود و هوش و ذکاوت و نبوغ سرشاری داشت اما در رابطه با مسایل زنان آدم فرصت‌طلبی بود که برای رسیدن به جاه‌طلبی‌های خودش ...
شب تقدیر
شب تقدیر در این داستان پسری جوان از خانواده‌ای متمول و سرشناس با اتوموبیل با دختر جوانی تصادف می‌کند و دختر بیهوش را به منزل خویش می‌برد. خانواده پسر تصمیم می‌گیرند که دختر جوان را ـ که حافظه‌اش را نیز از دست داده ـ به فرزندی بپذیرند؛ این در حالی است که پسر خانواده نمی‌تواند بپذیرد که دختر خواهرش است و......
مشاهده تمام رمان های نسرین ثامنی
مجموعه‌ها