آسمان جامهای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از بادهی عشق سرمست مینمود و صدای چهچههی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد میرفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا شده بود در کنار کرامت نشسته بود و به آینده لبخند میزد و به بهاران دیگر میاندیشید.