رمان ایرانی

تقدیر چنین بود

آسمان جامه‌ای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از باده‌ی عشق سرمست می‌نمود و صدای چهچهه‌ی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد می‌رفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا شده بود در کنار کرامت نشسته بود و به آینده لبخند می‌زد و به بهاران دیگر می‌اندیشید.

9789646503212
۱۳۸۶
۳۲۰ صفحه
۲۱۵۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های نسرین ثامنی
شب شیشه‌ای
شب شیشه‌ای هنوز چند متری دور نشده که یکباره موتور به مانعی برخورد کرده و با آن سرعتی که دارد واژگون می‌شود. هر کدام به یک سو پرتاب می‌شوند. افشین به زحمت از زمین بلند می‌شود. پیشانی و آرنجش ضربه دیده‌ است. یحیی هم از ناحیه کمر آسیب دیده است، افشین سعی می‌کند او را از زمین بلند کند اما یحیی دشنامی ...
غروب آرزو عصیان
غروب آرزو عصیان در این کتاب ما به جنبه‌ای متفاوت از مشکلات و معضلات جامعه می‌نگریم. حادثه یا حوادثی که بر قهرمان داستان می‌گذرد حقایق مسلم و انکار ناپذیری است که بخشی از اجتماع ما را، به خصوص در روابط زناشویی در بر گرفته است. با بررسی اجمالی بر طبقات مختلف جامعه می‌توان دریافت که اختلافات ناشی از تضاد اخلاقی و نداشتن فرهنگ ...
باغ بی‌آواز
باغ بی‌آواز
از یاد رفته
از یاد رفته
شب تقدیر
شب تقدیر در این داستان پسری جوان از خانواده‌ای متمول و سرشناس با اتوموبیل با دختر جوانی تصادف می‌کند و دختر بیهوش را به منزل خویش می‌برد. خانواده پسر تصمیم می‌گیرند که دختر جوان را ـ که حافظه‌اش را نیز از دست داده ـ به فرزندی بپذیرند؛ این در حالی است که پسر خانواده نمی‌تواند بپذیرد که دختر خواهرش است و......
مشاهده تمام رمان های نسرین ثامنی
مجموعه‌ها