شیدا
چشمان زیبای شیدا به اشک نشست و با حالتی پر از شور و احساس زیر لب نجوا کرد:
من از مردایی که احساسات زنها رو به بازی میگیرن لجم میگیره!
ناپلئون به اعتقاد من مرد بزرگ و مقتدری بود و هوش و ذکاوت و نبوغ سرشاری داشت اما در رابطه با مسایل زنان آدم فرصتطلبی بود که برای رسیدن به جاهطلبیهای خودش ...
بازیچه
انتظار کهنه
و اما عشق
هنگامی که چشمانت اشکی برای ریختن نداشته باشند، هنگامی که بغض گلویت را میفشارد اما قدرت فریاد زدن نداشته باشی، هنگامی که احساس تنهایی و پوچی به سراغت میآید، آنگاه دستهایت را رو به آسمان بگیر، چشمانت را ببند و با تمام وجود خدایت را صدا کن...
تقدیر چنین بود
آسمان جامهای نیلگون به تن داشت، نسیم عطرآگین بهاری پرندگان را از بادهی عشق سرمست مینمود و صدای چهچههی آنها حکایت از زیبایی زندگی داشت، و صدای وزش باد میرفت که در هیاهوی آوای پرندگان گم شود. آن روز بهار زیبایی و لطافت دیگری داشت زیرا عاطفه در جشن ساده و کوچکی که به مناسبت ازدواج او با کرامت برپا ...