مادر لبخند تلخی زد و یاد روزهایی افتاد که بچه بود .و مثل حالای دخترش حرف میزد. بعدها آن دختر بچه زنی شد که خم میشد و دستها را میبوسید. دوست داشت رندا را بغل کند و به او بگوید: «هرگز دست کسی را نبوس.»
۳ رمان
مهدی اخوان ثالث در سال ۱۳۰۷ در مشهد چشم به جهان گشود. در مشهد تا متوسطه نیز ادامه تحصیل داد واز نوجوانی به شاعری روی آورد و در آغاز قالب شعر کهن را برگزید. در سال ۱۳۲۶ دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان بر و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد.در آغاز دههٔ بیست زندگیش به تهران آمد و پیشهٔ آموزگاری را برگزید. در سال ۱۳۲۹ بادختر عمویش ایران اخوان ثالث ازدواج کرد. با اینکه ...
تندر
آدمهای قصههای زکریا تامر، چنان تا مغز استخوان گرسنهاند که یکدیگر را به شکل خوراک میبینند. در بیشتر قصههای او میل، حول شکم تمرکز یافته است. اشتیاق، اشتیاق خوردن است، اشتیاق بلع. اوج این اشتیاق در قصهای که نامش هم گرسنگی است تجلی یافته است، آنجا که شخصیت قصه در خواب، کودکی را میخورد و تنی را به شکل نان ...
جوجه تیغی
فقط بچهها هستند که با درختان نجوا میکنند. آنها هم وقتی بزرگ میشوند نجواهایشان را فراموش میکنند و به درختها یا به عنوان درخت میوه نگاه میکنند یا به عنوان درختهایی که در تمام فصلهای سال سرسبز میمانند و یا به عنوان درختهایی که هنگام قطع کردنشان فرا رسیده است.