مجموعه داستان داخلی

رقص سایه‌ها در باران

قهرمان قصه که روی سطری از قصه خوابش گرفته است، بیدار می‌شود و می‌گوید:«من که حاضر نیستم قهرمان قصه‌ای باشم که اسمش را نمی‌دانم.» با وجود آن‌که می‌دانم چنین کاری مرسوم نیست که هنوز برای قصه‌ای که به آخر نرسیده عنوانی تعیین کنند، اما برای آن‌که قصه‌ام قهرمانی داشته باشد، مجبور می‌شوم از همان ابتدای کار عنوانی برای آن دست و پا کنم، البته نه هر عنوانی، بلکه عنوانی که قهرمان قصه‌ام قبول داشته باشد. کمی فکر می‌کنم و بعد با خط عجیب و غریبی که خودم هم به زور می‌توانم بخوانم، روی گوشه‌ای از بلیت اتوبوس عنوان قصه‌ام را می‌نویسم.

9786001195204
۱۳۹۱
۱۰۴ صفحه
۲۵۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جبار شافعی‌زاده
سمفونی باد
سمفونی باد اسم من باران است. 5 سالم است و هنوز مدرسه نرفته‌ام. مادرم می‌گوید وقتی مدرسه بروم می‌توانم برای پدرم نامه بنویسم و از او بخواهم که برگردد و ما را با خودش به دریا ببرد. امروز پنج‌شنبه است. مادرم همه‌ی پنج‌شنبه‌ها آینه و شمعدان و قرآن خانه‌مان را با خودش به جایی می‌برد که هیچ‌وقت اسمش را به من نمی‌گوید. وقتی ...
مشاهده تمام رمان های جبار شافعی‌زاده
مجموعه‌ها