رمان ایرانی

مبصر کلاس هشتم

کار منوچ روز به روز بالا می‌گرفت. از همه جا باج می‌گرفت و همه چیز هم به دردش می‌خورد، از مداد و خط‌کش چوبی گرفته تا کفش و بلوز و دوچرخه و خرت و پرت‌های دیگر و هرکه هرچه داشت مال او بود. هرکسی هم که ذره‌ای مقاومت می کرد، سر و کارش با ترکه اناری آقای مدیر بود. حتی اگر کسی چیزی داشت و توی هفت تا پستو هم قایم می‌کرد، خبرش مثل باد به گوش منوچ می‌رسید و...

سوره مهر
9786001753008
۱۳۹۱
۱۴۴ صفحه
۲۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های حسن حسینی ارسنجانی
زغال سرخ
زغال سرخ استوار جرعه‌نوش عکس را روی دیوار تنظیم کرد؛ دستمال را توی جیبش گذاشت و دستی به سبیل پرپشتش کشید. لب‌هایش را در هم برد و با کمی اخم گفت: ما که نگفتیم غلام‌ سبیل قاتل مشهدی اسماعیله پدرجان! گفتیم متهم به قتله. دو دلیل هم واسه این ادعامون داریم. اول این‌که غلام ‌سبیل و خدابیامرز مشهدی اسماعیل سر دختر مشهدی ...
مشاهده تمام رمان های حسن حسینی ارسنجانی
مجموعه‌ها