رمان خارجی

سرگیجه

(Letourdissement)

می‌دانم روزی که از این‌جا بروم، غمگین خواهم شد. حتما چشم‌هایم از اشک تر می‌شود. به هر حال، ریشه‌های من این‌جاست. تمام فلزات سنگین را مکیده‌ام، رگ‌هایم پر از جیوه است و مغزم مملو از سرب. در تاریکی می‌درخشم، پیشابم آبی رنگ است، ریه‌هایم مثل کیسه جاروبرقی پر است و با این حال، می‌دانم روزی که از این‌جا بروم، حتما اشکم سرازیر می‌شود. طبیعی است، من این‌جا دنیا آمده‌ام و بزرگ شده‌ام. هنوز هم به یاد دارم چطور در بچگی جفت‌پا توی چاله‌های روغن می‌پریدم و وسط زباله‌های بیمارستانی غلت می‌زدم. هنوز صدای مادربزرگ را می‌شنوم که با فریاد به من می‌گفت مراقب لوازمم باشم. لقمه‌هایی که با گریس سیاه برای عصرانه‌ام آماده می‌کرد... و مربای لاستیکی سیاهی که مزه پرتقال تلخ، اما کمی تلخ‌تر، می‌داد...

نشر کلاغ
9786009298426
۱۳۹۱
۱۰۲ صفحه
۱۰۷۷ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های ژوئل اگلوف
منگی
منگی صبح شبیه چیزی که از صبح می‌فمی نیست. اگه عادت نداشته باشی، حتی شاید ملتفتش نشی. فرقش با شب خیلی ظریفه، باید چشمت عادت کنه. فقط یه‌هوا روشن‌تره. حتی خروس‌های پیر هم دیگه اونا رو از هم تشخیص نمی‌دن. هوای گند یه شب قطبی رو تصور کنید. روزهای قشنگ ما شبیه همونه.
چرا این‌جا روی زمین نشسته‌ام
چرا این‌جا روی زمین نشسته‌ام ترک‌ها و شکاف‌ها از آن جور چیزهایی نیستند که ترمیم شوند. به ندرت دیده شده که التیام پیدا کنند. برعکس، معمولا تمایل دارند بیشتر باز شوند، بسط پیدا کنند و منشعب شوند، این گرایش طبیعی ترک‌هاست و کاری نمی‌شود کرد ، و فقط می‌توان درزها را پرکرد و برای مدتی ، هر قدر دوام بیاورد، خود را فریب داد. ...
عوضی
عوضی رمان «عوضی» درباره مردی است که همیشه با دیگران اشتباه گرفته می‌شود و خودش هم از شناسایی هویت واقعی‌اش عاجز مانده است... برشی از رمان: بنا گذاشتم به چرخیدن توی اتاقم. سعی کردم تسلیم ترس نشوم، عقلم را به کار اندازم، برگردم به نقطه شروع، به لحظه‌ای که خوابِ خواب بودم و خیال کردم شنیدم درِ خانه‌ام را با آن ...
مشاهده تمام رمان های ژوئل اگلوف
مجموعه‌ها