رمان ایرانی

ویرگول‌های آبی زمین

هوا ابری و سرد است. دانه‌های برف آرام می‌بارد. پسربچه در وسط بیابان نشسته و زل زده به چشم‌های درخشان یک گرگ خاکستری که چمباتمه نشسته و زل زده در چشم‌های سبز او. موش‌ها و سوسک‌ها از سر و تنش بالا و پایین می‌روند. و باد روبان سرخی را بالای سرش می‌چرخاند.

مینا
9789646475960
۱۳۸۸
۱۶۰ صفحه
۳۱۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مظاهر شهامت
جمهوری برزخ
جمهوری برزخ نه تفنگ. نه گلوله. خود واقعیت شلیک هستم. بو کن استعاره مرا. که در هر جانب. شبیه خون می‌چکم.
مشاهده تمام رمان های مظاهر شهامت
مجموعه‌ها