تاریکترین زندان دنیا روایتگر ظلمتی درونی است که عقل و اراده و قوای مدرکه انسانی را به بند میکشد و در گرداب هائل خویش روح و جسم آدمی را به هلاکت میرساند. شارل ماخ کارمند بازنشستهای است که در پی یک اتفاق به ظاهر ساده در هنگام عبور از مقابل تودهای سنگ مرمر و اصابت آن به چشم وی به تدریج سبب عفونت و کوری او می گردد. کوری غیرمنظره شارل بستر مناسبی میشود تا پستترین خصایص درونی وی یعنی سوءظن و حسد نسبت به همسر وفادارش، بروز یابد. در ادمه داستان این بدگمانی چنان رشد میکند که سایه ظلمانی خود را بر دل و جان و همه هستی شارل میاندازد و در نهایت استیصال، او را از پای درمیآورد.