رمان ایرانی

این بازی کی تمام می‌شود

افسانه روی مبل کنار تلویزیون نشسته و من روی زمین ولو شده‌ام و پاهام را روی عسلی انداخته‌ام. همچنان که با یک چشم بسته دارم به فیثاغورس نگاه می‌کنم و به سیگار پک می‌زنم، می‌گویم:«همیشه دوست داشتم یک معشوقه مرده داشته باشم و هر هفته دور از چشم خانواده‌ش، یواشکی برم سر قبرش و براش گل ببرم.»

به‌نگار
9786006835082
۱۳۹۱
۱۱۲ صفحه
۳۶۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های آیت دولت‌شاه
ترکش لغزنده
ترکش لغزنده تو خوب می‌فهمی من چی می‌گم. ما دو نفر خوب زبون همدیگه رو می‌فهمیم. بلدیم چه‌طور رازهای وجود همدیگه رو آشکار کنیم. خودت بهتر از هر کسی می‌دونی که این ترکش و این چسناله‌ها فقط بهانه‌ست واسه توجیه این سستی و رهاشدگی. قبول دارم انتخاب زیرکانه‌ایه. واسه همین بر خلاف بقیه اصلا دلم برات نمی‌سوزه. انتظار نداشته باش منم گول ...
خویش خانه
خویش خانه توی این یک هفته‌ای که اینجا بودم، تا حالا به خودم جرات ندادم بودم به این قسمت پشت بام بیایم. می‌ترسیدم پایم بلغزد و اتفاق دردناکی برایم بیفتد. اما حالا احساس سبکی می‌کنم. کاش زودتر آمده‌ام. بی‌اختیار و بدون ترس روی یکی از کنگره‌ها می‌روم و دست‌هایم را از دو طرف باز می‌کنم و چشمم را می‌بندم.
مشاهده تمام رمان های آیت دولت‌شاه
مجموعه‌ها