پایم را روی گاز گذاشته بودم و برنمیداشتم. صدای ضربان قلبم را میشنیدم و دست و پایم یخ کرده بود. حتی جرات نداشتم از آیینه به عقب نگاه کنم. به اتوبان که رسیدم خیالم راحت شد. از آیینه به عقب نگاه کردم، هیچ اثری از نادر نبود. وارد اتوبان شدم و پایم را تا جایی که میشد روی گاز فشار دادم. به طرف پاریس...