کسی که منتظر و چشم به راه است نشانهای ندارد،هیچ نشانهای فقط با هر صدایی،حتی کوچکترین زمزمه بر میگردد و پشت سر خود را نگاه میکند. من آن چشم به راهی هستم که برای فرار از انتظار، میروم ولی نمیدانم به کجا فقط میروم بدون هدف در این خیابان دراز و زیر باران و حال خوشی ندارم. بی مقصدی احساس بدیست فقط میروی بدون هیچ پایانی و آرزو میکنم یا این خیابان و باران را پایانی نباشد یا این قفس تنهایام را بشکنم.