از اینرو، ژولین که به دیدن سر و روی قربانی تن به قضا دادهای که اکنون زنش به خود میگرفت به رقت در آمده بود و خالی از پشیمانی هم نبود، برای آنکه عذری آورده باشد، کوشید تا اندیشه خود را به صورتی ساده، مانند یک آموزگار برای دخترکی هف ساله، برای زنش بیان کند. کنستانس حرکتی از سر وحشتزدگی کرد: نه، نه! پر خسته کننده است!...