اسکروچ پیرمردی ثروتمند و سختدل، در آستانه سال نو که شهر غرق در شادی است، خودش را در تنهایی خود زندانی کرده است. ناگهان شبها اشباحی به سراغش میآیند و اسکروچ تودار و منزوی نمیداند که چه آیندهای در انتظار اوست.
۲۹ رمان
چارلز جان هوفام دیکنز، برجستهترین رماننویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیدهٔ جیمز جویس - نویسندهٔ بزرگ معاصر- از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیر گذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بودهاست.
از او برای داستانسرایی و نثر توانگرش و خلق شخصیتهای به یادماندنی، بسیار تحسین به عمل آمدهاست. دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کردهاست. از آثارش میتوان، «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ»، «الیور تویست» و «داستان دو شهر» را نام برد.
اولیور تویست
استقبالی که عامه مردم از کتاب اولیور تویست کردند واقعا بینظیر و شگفتانگیز بود. بینظیر از آن جهت که قسمت اعظم وقت مردم باسواد مردم انگلستان در زمان انتشار کتاب به خواندن همان جزوات 16 صفحه میگذشت و جالبتر آنکه مردم بیسواد نیز به صورت گروههای چند نفری در گوشه و کنار جمع آمده و از وقایع کتاب بوسیله آدمهای ...
یادداشتهای پیکویک 1 (2 جلدی)
در صومعهای قدیمی و در همین بخش از کشور، در زمانهای دور دور، آنقدر دور که این داستان باید حقیقت داشته باشد، زیرا اجداد پدریمان آن را پذیرفته بودند. در محوطه کلیسا خادم و گورکنی به نام گابریل گراب به انجام وظیفه مشغول بود. این به هیچوجه بدین معنا نیست که اگر مردی خادم کلیسا بوده و همواره با نشانههایی ...
شبگردیها
چارلز دیکنز در این کتاب از منظر شخصی که گرفتار بیخوابی است به عصر و زمانهی خود نگریسته، وقتی تصمیم میگیرد تا با پیادهروی در ساعات محدودی در لندن بر این بیخوابی غلبه نماید و در طول این سفرهای کوتاه با بیخانمانی، مستیها و شرارتها در خیابان روبرو میگردد. دیکنز همچنین از روزگار کودکی خود در این شهر مینویسد و ...
دوران سخت
در سختکوشترین بخش کوکتاون، در ژرفترین استحکامات این برج و باروی بدمنظر، جایی که دیوارهای آجری آن به همان اندازه که دود و گاز و گرد و غبار را در خود گرفته بود، طبیعت را بیرون، به آن طرف خود، رانده بود، در قلب هزارتوی فضاهای تنگ جنب در جنب هم، و خیابانهای تنگ در تنگ هم که تکه تکه ...
داستان 2 شهر
نیکترین زمان بود یا بدترین زمان، عصر خرد بود یا عصر حماقت، عصر ایمان بود یا عصر بیدادگری؟ زمان نور بود و زمان ظلمت. بهار امید بود و خزان یاس به همه چیز در برابر ما عیان بود. همگی به سوی آسمان میرفتیم همگی به راهی دیگر میشتافتیم. بر تخت انگلستان شاهی و ملکهای تکیه زده بود و بر فرانسه ...