نمیخواست دوباره همان بحثهای همیشگی تکرار شود اما رویا ولکن نبود. پای همه چیز هم وسط کشیده شده بود به جز ریرا. رویا به عمد نگفته بود یا دیگر فراموش کرده بود؟ سالها پیش، بعد از جدی شدن تصمیمشان برای ازدواج، توی کافهای به زبان بیزبانی به رویا گفته بود که آدم باید گذشته طرف مقابلش را ـ هرچه بوده ـ فراموش کند. رویا حتما توی دلش به او خندیده بود که بلافاصله پرسید:«آنوقت گذشته خودش چی؟»