رمان ایرانی

تمام بندها را بریده‌ام

نمی‌خواست دوباره همان بحث‌های همیشگی تکرار شود اما رویا ول‌کن نبود. پای همه چیز هم وسط کشیده شده بود به جز ری‌را. رویا به عمد نگفته بود یا دیگر فراموش کرده بود؟ سال‌ها پیش، بعد از جدی شدن تصمیم‌شان برای ازدواج، توی کافه‌ای به زبان بی‌زبانی به رویا گفته بود که آدم باید گذشته طرف مقابلش را ـ هرچه بوده ـ فراموش کند. رویا حتما توی دلش به او خندیده بود که بلافاصله پرسید:«آن‌وقت گذشته خودش چی؟»

افراز
9789642438686
۱۳۹۱
۱۳۶ صفحه
۲۴۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سیاوش گلشیری
مثل کسی که از یادم می‌رود
مثل کسی که از یادم می‌رود صدای یاسی حالا یک‌جایی از میان درخت‌های درهم کاج و سروهای کوهی می‌آید. بوی‌شان اغلب هست. اگر صبح می‌شد، اول‌های صبح، وقتی نیلی افق با صدای گنجشک‌ها همرنگ آبی کمرنگ دریا می‌شد... بوی‌شان بیشتر شبیه تن عرق کرده‌‌ی آدمی است که تازه توی گور خوابیده است... باد که همیشه از راه باریکه پشت ویلا می‌وزد، بوی سروها حسابی گیج‌ام می‌کند... ...
مشاهده تمام رمان های سیاوش گلشیری
مجموعه‌ها