رمان ایرانی

2 جاسوس در تهران

بیش از چهره مردی که او را صدا می‌کرد و او نتوانست با دقت آن را نگاه کند، صدای آن مرد برایش آشنا بود. او یقین داشت که این صدا را بارها در گذشته شنیده است. این افکار به سرعت از مخیله او می‌گذشت و او هنوز تصمیم نگرفته بود به صدای آن مرد پاسخ بدهد. و صورتش را برگرداند، تا یک بار دیگر صدای آن مرد را شنید و گفت: الکسی من دیوید هستم. دیوید زمورا سال‌های 1976 - 1975 در تهران، هنوز نمی‌خوای منو به خاطر بیاری؟

شورآفرین
9789642995974
۱۳۹۲
۵۷۶ صفحه
۳۱۰ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ایرج جوادی
آرمادلو
آرمادلو ما کی هستیم.من این و برات میگم ولی حالا یکم زوده و تو نه می‌تونی بفهمی و نه باور کنی- چرا به راحتی می‌فهمم دولت شما با کشور من اختلافاتی داره و لابد می‌خواهین من و وادار کنین که در این زمینه به شما کمک کنم ولی از همین اول بهت بگم که تمام تهدیدها و دارایی‌های دنیا نمی‌تونه من ...
میعادگاه شیاطین
میعادگاه شیاطین و به حالتی بین خواب و بیداری فرو می‌رود. به‌طوری که پس از مدت زمانی که تشخیص نداد چقدر طول کشید، گویا تمام رابطه‌ او با دنیای اطرافش قطع شد، و او مقابل چشمان خود جز دایره‌ای خاکستری رنگ که در حال دوران بود چیزی نمی‌دید. پس از آن احساس سردرد شدیدی به او دست داد و کاملا از یاد ...
مشاهده تمام رمان های ایرج جوادی
مجموعه‌ها