روزی روزگاری پادشاهی بود خودخواه بود و دلش میخواست برای همیشه پادشاه بماند و همین طور در نازو نعمت زندگی کند برای همیشه به دیگران دستور دهد و همه گوش به فرمان او باشند و بگویند تو راست میگویی اصلا دلش نمیخواست که بمیرد و دیگری بر تخت پادشاهی بر جای او بنشیند...