مجموعه داستان خارجی

پاییز داغ

وقتی ازدواج کنند جایی نزدیک دریاچه سابوت می‌خریدند. نه خیلی نزدیک به والدین موری، و نه خیلی دور از آن‌ها، البته آنجا فقط یک اقامتگاه تابستانی به حساب می‌آمد. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد زندگی کنند. آنجا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد این تصور را حتی بیشتر از ایده خانه خودمان، که او با غرور زیاد از آن صحبت می‌کرد دوست داشت. هیچ‌کدام از آن‌ها اصلا برایش واقعی به نظر نمی‌رسیدند، ولی فکر کمک به عمویش، زندگی به عنوان بافنده حصیر صندلی در همان شهر و خانه‌ای که در آن بزرگ شده بود هم برایش واقعی نبود.

2500110009279
۱۳۹۲
۳۲۴ صفحه
۱۸۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
آلیس مونرو
صفحه نویسنده آلیس مونرو
۲۰ رمان آلیس مونرو (متولد ۱۰ ژوئیه ۱۹۳۱) نویسنده کانادایی‌ست.
دیگر رمان‌های آلیس مونرو
زیر درخت سیب
زیر درخت سیب روزها می‌گذشت و من همچنان منتظر بودم، تا این که یک روز به زن‌هایی فکر کردم که این‌گونه فکرشان و زندگی‌شان را نابود کرده بودند. زن‌هایی که ماه‌ها و سال‌ها چشم به راه نامه‌ای مانده بودند، اما سرانجام هیچ‌کس برایشان نامه‌ای نفرستاده بود. خودم را تصور کردم که سال‌های زیادی گذشته است، موهایم دیگر سفید شده‌اند و من همچنان منتظرم. ...
بهترین داستان‌های آلیس مانرو
بهترین داستان‌های آلیس مانرو رز پس از مدتی به این نتیجه رسید که نخوت پاتریک زاییده ثروت‌اش است هر چند پاتریک از این بابت هیچ نخوتی در خود نمی‌دید. رز بعد آشنایی با خواهران پاتریک متوجه شد آن‌ها هم همین طوراند و از کسانی که اطلاعاتی درباره اسب‌سواری و دریانوردی ندارند بیزاراند و همین‌طور از کسانی که دانش موسیقیایی یا دانش سیاسی گسترده دارند. ...
عشق جایش تنگ است
عشق جایش تنگ است لویسا گفت:«تو فکر می‌کنی همه‌ش سرکاری بوده؟ یعنی می‌شه یه آدم این‌قدر دورو باشه؟» «تا اون‌جا که من دیدم و شنیدم، چنین حقه‌هایی بیش‌تر وقت‌ها از طرف زن‌هاس، نه، نه. اصلا این‌جوری فکر نکن، احتمال زیاد راس می‌گفته، فقط بگی نگی از ماجرا دورافتاده بوده. ظاهرا که فقط همینه.»
می‌خواستم چیزی بهت بگم
می‌خواستم چیزی بهت بگم مانند معجزه یک زندگی کامل را خیلی کوتاه و مختصر و سریع روایت می‌کند... مانرو هنر و سلیقه‌اش را ماهرانه به کار می‌گیرد... نیویورگ تایمز.
جان شیرین و 6 داستان دیگر
جان شیرین و 6 داستان دیگر آن طرف رودخانه، یک گله درخت همیشه سبز تیره بود، احتمالا سرو آزاد، اما آن‌قدر دور بودند که نمی‌شد به یقین گفت. و حتا دورتر از آن، روی دامنه‌ی تپه‌ی دیگری، خانه‌ای بود که از دور خیلی کوچک به نظر می‌رسید. رویش به طرف خانه‌ی ما بود. ما هیچ‌وقت به دیدن‌شان نرفتیمو با آن‌ها آشنا نشدیم. به چشم من شبیه خانه‌ی ...
مشاهده تمام رمان های آلیس مونرو
مجموعه‌ها