رمان ایرانی

گذر از کوچه‌ رندان

من میان هال سر درگم ماندم. دنیایم داشت آنطور می‌شود که او می‌خواست و باز من مهم نبودم به او نگاه کردم که مثلا مشغول بازی با امیرعلی بود در حالی که یاسمن در بغلش می‌خندید. وقتی دید دارم نگاهشان می‌کنم نگاهم کرد و خندید طوری که دلم آشوب شد. به اتاق بچه‌ها رفتم و در را بستم ولی دلم خنک نشد و کلید را در قفل چرخاندم. تمام سلول‌هایم مرا به وادار می‌کردند جنگی که در آن بی‌دفاع واردم کرده و همان‌طور رها شده بودم. و باران تیرها روزها و ساعت‌ها باریده بود و من مجروح از تیرها راهی برای فرار نداشتم و حالا که زمان اسلحه و موقعیتی را برایم فراهم نموده بود برای دفاع آماده بودم نمی‌توانستم بی صدا گذر کنم و اجازه دهم او باز هم بر سریر قدرت بنشیند و مرا خار و ذلیل کند مشغول دور تسلسل در خاطرات تلخ و شیرینم بودم که صدای گریه و بی‌تابی یاسمن به گوشم خورد سعی کردم که بی‌اعتنا باشم و چشمانم را بستم چرا مادران نسبت به کودکان بی‌پناه و کوچک‌تر مهربان‌ترند...

9786001196133
۱۳۹۲
۲۹۶ صفحه
۳۴۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فروزنده عدالت
برای سایه‌ام می‌گویم
برای سایه‌ام می‌گویم تصویر چهره‌اش را می‌کشیدم، چشم‌ها به رنگ ماش، بینی قلمی، دهان کوچک، گونه‌های استخوانی... او نمی‌شد! همه را پاک کرده دوباره از اول، یک چیزی در آن میان کم بود. تصویر را دوباره کشیدم، همه‌ی تلاشم مثل این بود که نقاشی‌ام مثل چهره‌ی او باشد مثل خود خود او، اما نمی‌شد. تصویر را با دست عقب بردم، جلو آوردم، همه ...
مشاهده تمام رمان های فروزنده عدالت
مجموعه‌ها