مجموعه داستان داخلی

برای سایه‌ام می‌گویم

تصویر چهره‌اش را می‌کشیدم، چشم‌ها به رنگ ماش، بینی قلمی، دهان کوچک، گونه‌های استخوانی... او نمی‌شد! همه را پاک کرده دوباره از اول، یک چیزی در آن میان کم بود. تصویر را دوباره کشیدم، همه‌ی تلاشم مثل این بود که نقاشی‌ام مثل چهره‌ی او باشد مثل خود خود او، اما نمی‌شد. تصویر را با دست عقب بردم، جلو آوردم، همه چی بود به جز یک چیز...برق چشمانش نبود. همان‌ها که با دیدنم صورتش را روشن می‌کرد و لب‌هایش را به خنده باز می‌کرد.

قطره
9786001197956
۱۳۹۳
۶۲ صفحه
۲۶۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فروزنده عدالت
گذر از کوچه‌ رندان
گذر از کوچه‌ رندان من میان هال سر درگم ماندم. دنیایم داشت آنطور می‌شود که او می‌خواست و باز من مهم نبودم به او نگاه کردم که مثلا مشغول بازی با امیرعلی بود در حالی که یاسمن در بغلش می‌خندید. وقتی دید دارم نگاهشان می‌کنم نگاهم کرد و خندید طوری که دلم آشوب شد. به اتاق بچه‌ها رفتم و در را بستم ولی دلم ...
مشاهده تمام رمان های فروزنده عدالت
مجموعه‌ها