سروکله پروفسور شاندو همیشه اواخر تابستان و اوایل پاییز پیدا میشد. جلوی موهایش ریخته بود، اما از پشت سر به شانههایش میرسید. به شکلی که وقتی در کوچه و خیابانهای لنگرود راه میرفت، آفتاب بر پیشانی پر از خطوطش چنان منعکس میشد گویی بر آیینهی شکستهای میتابد یا بر آبی که بر آن تلنگری زده باشند.