رمان ایرانی

توسکا

سروکله پروفسور شاندو همیشه اواخر تابستان و اوایل پاییز پیدا می‌شد. جلوی موهایش ریخته بود، اما از پشت سر به شانه‌هایش می‌رسید. به شکلی که وقتی در کوچه و خیابان‌های لنگرود راه می‌رفت، آفتاب بر پیشانی پر از خطوطش چنان منعکس می‌شد گویی بر آیینه‌ی شکسته‌ای می‌تابد یا بر آبی که بر آن تلنگری زده باشند.

روایت
9789643807566
۱۳۹۲
۲۶۴ صفحه
۲۶۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهدی اخوان لنگرودی
چراغ آفتاب از در سنگی (نامه‌های مهدی اخوان لنگرودی)
چراغ آفتاب از در سنگی (نامه‌های مهدی اخوان لنگرودی) اوکلند پانزدهم فوریه 1991 مهدی بسیار بسیار عزیزم، بعضی وقت‌ها گرفتاری‌های زندگی آدم را ریشخند می‌کند. برای یک ماه آمدیم آمریکا، فکر کرده بودیم برگشتنا بیاییم پیش شما و ده پانزده روزی یللی تللی بزنیم، که ناگهان این نخاع لعنتی همیشه مزاحم بی‌مزگیش چنان عود کرد که گفتند فوری باید عمل شود آن هم فقط و فقط در بیمارستان بوستون. سه ...
مشاهده تمام رمان های مهدی اخوان لنگرودی
مجموعه‌ها