رمان ایرانی

مثل همانی که در خواب دیدم

توی اتوبوس نشسته‌ام. دخترها هم بغل دستم. فرهاد، جلوی مسجد ایستاده. دست تکان می‌دهد برامان. فقط مژه می‌زنم. حتی حوصله اینکه انگشتم را بالا بیاورم، ندارم. پایین پام، ساک کوچکی است. چند تکه لباس برای دخترها توش گذاشته‌ام. موقعی که برای آخرین بار، خانه را از نظر گذراندم و قفل پشت در را انداختم، حس کردم دارم تمام می‌شوم. دارم بریده می‌شوم، از خودم، از خاطراتم، حس کردم که دیگر نیستم. دلداری‌های فرهاد هم نتوانست حالم را بهتر کند. قسم خورده به محض برگشتن عماد، راهی‌ش کند ماه‌شهر، پیش ما. اسم عماد که می‌آید جیگرم می‌سوزد. بدجور. من می‌دانم. فرهاد هم خوب می‌داند که شاید عماد...

پاسارگاد
9786001621086
۱۳۹۲
۲۱۶ صفحه
۴۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سوگند ده‌کردنژاد
تا ته دنیا
تا ته دنیا یاد آن روزها که من در انتهای دنیای کوچک تو بودم و تو یادی از من نمی‌کردی ای کاش آن روزها به ابدیت می‌پیوست ابدیتی به منتها اما من هنوز به یاد آن روزها ره می‌سپارم شاید، شاید روزی به سفری تا ته دنیا بروم! آری تا ته دنیا تا مرز ابدیت...
جای قدم‌هایمان روی برف چه زود پاک می‌شود
جای قدم‌هایمان روی برف چه زود پاک می‌شود کتاب جای قدم‌هایمان روی برف چه زود پاک می‌شود با زبانی ساده و روان راوی قصه مردمان روزگار خودمان است. شاید حقیقت زندگی برخی از ما، قصه‌ای که به نظر ساده می‌آید ولی در پی خود ناگفته‌ها دارد، چه برای نسل جوان، چه پدران و مادران ما. داستانی زیرپوستی در مورد دختری که به علت مشکلات مالی همراه با خانواده، ...
مشاهده تمام رمان های سوگند ده‌کردنژاد
مجموعه‌ها