رمان ایرانی

زهتاب

زهتاب یعنی همه روز کارت این باشه که سر شیر آبو فرو کنی توی روده گوسفندا، بعد بشینی به تماشای دراومدن آب از تهشون. زهتاب یعنی همیشه بوی گوسفند بدی. یعنی روده‌های شسته‌شده رو تو نمک بخوابونی و طبق اندازه جداشون کنی. مدام هم خداخدا کنی که سرکارگر از کارت ایراد نگیره. که پس‌گردنی نخوری... تا وقتی بعضی آدما شکم بعضیای دیگه رو بریدن، نخی باشه که بشه دوباره شکما رو دوخت. کار مهمیه، نه؟... چون در نهایت باعث می‌شه که آدما با خیال راحت شکم همدیگه رو پاره کنن. چون می‌دونن که واسه دوختن شکمای پاره، نخ هست. بعدشم گور بابای امثال من که باید صبح تا شب بوی گوسفند بدیم. تازه هر موقع هم که تو اتوبوس کسی سرشو برگردوند و دماغشو گرفت، سرمونو پایین بندازیم بگیم ببخشید. ولی راجع به نخ بخیه و شکمای پاره هیچی نگیم.

هیلا
9786005639179
۱۳۹۲
۱۷۵ صفحه
۱۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های زهره جمشیدی
شهر جنون
شهر جنون ... زن جوان بی‌ادبی صندوق‌دار را نادیده گرفت و هم‌چنان صبورانه منتظر ایستاد، و در یک لحظه، صدای خنده صندوق‌دار به قهقهه تبدیل شد. زن یک قدم به عقب رفت. صندوق‌دار از جایش بلند شد و در حالی که شانه‌هایش از شدت خنده می‌لرزید و با صدای زننده و هراسناکی قهقهه می‌زد، یک دسته اسکناس را به هوا پرتاب کرد، ...
مشاهده تمام رمان های زهره جمشیدی
مجموعه‌ها