پیمان فیوضیات پس از دو مجموعهی آچمزشدهها و نمایشگاه نگاتیو، در سومین اثر خود، بندهای خالی، با نگاه و فرمی متفاوت ورگههایی از طنز، اما با دغدغههای اجتماعی کمابیش یکسان به تشریح نوعی از زندگی جوانان در خیابانهای شهر میپردازد.
آچمزشدهها
امیدهایم این بار هم تمام شده که مینویسم، بله آخر امیدوار بودنم. که دستگیره تکان بخورد، به هر بهانهای، هر بهانه زشتی، توالت، بیخوابی، هر مرضی، هر چیز بیقوارهای که باعث شود یک آدم نخوابد، یا خیلی شاعرانهتر، بیخوابی از نوع بیخوابی من، انتظار زیادی نیست، هست؟
نمایشگاه نگاتیو
من از خانه بیرون آمدم. چند ساعت بعد ـ درست همانقدر که دیدارهای سهشنبه طول میکشید ـ بیرون آمد. مثل اینکه اتفاق خاصی نیفتاده بود. و سهشنبهی بعد و سهشنبههای بعد هم منتظر یکی از نوههایش بود که او را بیاورد. اما از آن به بعد همه امتناع میکردند، بعضیها بهانهی کار میآوردند، بعضیها میگفتند پیرمرد دستشان انداخته و ...
بنبستی در آفریقا
شیرجه. این روایت روح خوابآلود من است در حین سقوط از روی سقفِ ماشین شاسی بلندِ گلی شده که با پنجه سگها خراشیده شده؛ به فنجانی قهوه اسپرسو دوپیوی سرد شده؛ سقوط به یک چاله گل، کف آن راه خاکیِ منتهی به بنبست.
تراکتور بعد از کوبیدن به پشت ماشینِ آقا صفت منحرف میشود، به دیوار کنارش میخورد و چپ میشود. ...