پردهها زردرنگ نیست.حلقه پردههم نیست.سبوس داخل سطل هم نیست. نه سبووس است نه حیوان درشت و سرخ گون مزرعه که از سطل سبوس میخورد، نه مردی که سبوس را توی سطل ریخت، نه زنش نه بانکدار که با آن چهره چروک انداختهاش همین روزها میاید و مزرعه را ضبط میکند.هیچکدام از اینها هیچ نیستند.دخترماهی هم هیچ نیست، یک جور ماهی است.از خانواده پوماسنتروس، آبهای گرم و صخرههای مرجانی را دوست دارد.و چه میدانم، شاید حتی خودش.