کمکم تکههای کمرنگ، واضح و واضحتر شد و پیکر محوی شکل گرفت. در برابر چشمهای حیرتزده چارلی، پیکری در شنل کلاهدار آبیرنگ در حال ظاهر شدن بود. با گذر از پیچ زمان در زمستان سرد سالهایی دور، بالاخره سروکله فامیل گمشده چارلی، هنری یوبیم، پیدا شد. هیچکس از دیدار او خوشحال نشد. هنری به هر آنچه در توان چارلی است نیاز دارد، تا به کمک او از دست بلورهای شرور مخفی شود و زنده بماند.