چند عراقی آمدند زیر تیغاش، کشتن، سختتر از کشته شدنه. سیاوش باز برگشت به زندگی، چشم چرخاند سمت زهره. لبه عشق، تیزتر از لبه جنگ تهدیدش میکرد. چه مقایسه احمقانهای. گاه فکر میکرد، شاید از زیاد دوستداشتن است. رگبار گرفت و بعد بلند فریاد زد: اوف به این جنگ.