من 1 گریپ فروتم. از همان وقتی که سندهای طلاق را امضا کردم و از پلههای دفترخانه پایین آمدم. آن موقع این را نمیدانستم. آن روز فقط به شهاب فکر میکردم و روزهایی که نمیدانستم چطور شروع خواهند شد.
موزه اشیای آشغالی
به انگشتهایم که نگاه میکنم دوباره یاد بابا میافتم. چند وقتی بود با خودم قرار گذاشته بودم که اصلا نگاهشان نکنم ولی مگر میشود کسی دست خودش را نبیند. آن هم وقتی اینطور روی لیوان چای میلرزد. انگشتهای درشت و زمختی که زنانه نیستند و با ناخنهای از ته گرفته، آنقدر که سرشان به خون افتاده، همیشه جلوی چشم هستند. ...