برگ درختها توی باد صدای امواج دریا میدادند. انگار دریا چهار قدم آنطرفتر بود. واقعیت آنقدر نزدیک بود که آدم فکر میکرد اختلال ذهنی است. درهوای دمکرده تابستان برگ درختها نبودند که صدای آب میدادند رودخانه واقعی درکه بود.
شاهراه
سینا دادخواه اولین رمانش یوسف آباد خیابانِ سیوسوم را در نیمه دوم دهه هشتاد منتشر کرد، رمانی که با بازتابهای فراوانی روبهرو شد. رمانِ دومش زیباتر ادامه روند کار اول بود، و سومین رمانش شاهراه دغدغههای او را در سطح و ساختاری متفاوتتر به نمایش گذاشته است. شاهراه روایت پسر بودن است در تهرانِ سالهای اخیر. در بابِ پرسه زدن ...
یوسفآباد خیابان سی و سوم
سامان برای آخرین بار از خودت بپرس این جا توی پاساژ گلستان چه میکنی. هر پاساژ اقیانوسی است و خیابانهای شهر رودخانههایی بزرگاند که آخرش به پاساژها میرسند. همهی رودها به اقیانوس میرسند. من با قایقی سوراخ وسط اقیانوس چه میکنم؟