در دهکدهای که زاده شدم، صخرهها هر یک نامی دارند. صخرهای به نام کشتی وجود دارد، صخرهای به نام سر خرس، صخرهای به نام تله، دیگری به نام دیوار، یکی هم به نام دو قلو، که سینههای غول هم نامیده میشود. به ویژه صخرهای به نام سنگ سربازان. این همان جایی است که در قدیم نیروها برای تعقیب سربازان فراری به کمین مینشستند. هیچ کجا بیشتر از اینجا مورد احترام، با ارزش و سرشار از افسانه نیست. با این حال زمانی که در رویا چشماندازیهای کودکیام را باز میبینم، صخره دیگری بر من ظاهر میشود. تصویر یک تخت شاهنامه که جای نشستن آن گود و کارکرده شده است، با پشت بلند و صاف که دستهایش از هر طرف اندکی خمیده است. فکر میکنم این صخره، تنها صخرهای است که نام یک انسان، تانیوس، را بر خود دارد.