رمان خارجی

رومن رولان

(Romain rolland)

منظور و هدف من از تالیف این اثر، تنها نوشتن شرح حال و آثار یکی از هنرمندان عالی‌قدر اروپایی نیست، بلکه در این کتاب بیشتر می‌خواهم راوی تلاش و کوشش صلح‌آمیز و انسان‌دوستانه مردم باشم که برای من و گروه دیگری نماد درخشان بزرگواری و معنویات در این عصر و زمانه است. بحث و تحقیق در زندگی بزرگان عالم ما را به این نتیجه می‌رساند که بی‌تردید عظمت واقعی یک هنرمند به انسان‌دوستی و تلاش او در گسترش و اعتلای اخلاق خوب و معنویات در جامعه بشری بستگی دارد و منظور نهایی این زندگی‌نامه نوعی قدرشناسی از نوسینده‌ای است که صفای روح و پاکی نیت او در این قرن گرفتار و پرآشوب به اعجاز شباهت دارد. و به همین علت این کتاب را به گروه اندک‌شماری تقدیم می‌کنم که در دوران ما، که جهان در آتش فتنه و آشفتگی می‌سوزد، اعتقاد و ایمان خود را به رومن رولان و هم‌فکران او از دست نداده‌اند.

محمد مجلسی
دنیای نو
9789641720775
۱۳۹۲
۳۳۵ صفحه
۸۵۵ مشاهده
۰ نقل قول
اشتفان تسوایگ
صفحه نویسنده اشتفان تسوایگ
۱۲ رمان اشتفان تسوایگ رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نویس و زندگینامه‌نویس اتریشی بود. وی با برآمد ناسیونال‌سوسیالیسم در آلمان و انضمام اتریش به آلمان، در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تبعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت. اشتفان تسوایگ در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۳ میلادی، در تبعیدگاه خود در برزیل، به زندگی خود پایان ...
دیگر رمان‌های اشتفان تسوایگ
آموک (همراه با نامه از زنی ناشناس)
آموک (همراه با نامه از زنی ناشناس) داستان آموک که از زبان یک دکتر اروپایی که سال‌ها مستعمره هندهلند (اندونزی امروز) مشغول خدمت بوده است نقل می‌شود و می‌شود گفت اعترافات یک پزشک نادم اروپایی است که سرگذشت دردناک خود را در این مستعمره برای خالق داستان نقل می‌کند.
فرار به جنگ
فرار به جنگ از روی نزاکت زیردستانه یا شاید هم به خاطر اینکه مست هستند، چند نفر از کناردستی‌هایم با هر مصرعی بلند می‌خندند. بالاخره نکته واقعا خنده‌داری بازگو می‌کند و تمام میهمانان عربده می‌کشند:«براوو، براوو» اینجا اما قلب مرا سنگینی‌ای فرا می‌گیرد، مانند چنگالی این خنده بلند به قلبم فرو می‌رود. چگونه می‌توان خندید وقتی کسی در حال ناله است و بی‌نهایت ...
نابودی 1 قلب
نابودی 1 قلب
جیب‌بر
جیب‌بر ... شهر زیبای پاریس در آن روز بهار هوای طرب‌انگیزی داشت، و رگباری که ساعتی قبل باریده بود به لطافت هوا می‌‌افزود، نزدیک ساعت 10 صبح کم‌کم ابرها کنار می‌رفتند و اشعه زرین آفتاب، درختان سرسبز و ساختمان‌ها را جلوه خاصی می‌بخشید. هنوز دوستانم از ورود من به پاریس اطلاع نداشتند و در آن روز من تنها و بیکار بودم ...
تولستوی
تولستوی
مشاهده تمام رمان های اشتفان تسوایگ
مجموعه‌ها