رمان خارجی

عروسک

(Puppet)

به هیچ‌وجه دلش نمی‌خواست او را ببیند بدون هیچ توضیحی! وقتی در تمام خاطرات کودکی حتی یک دلخوشی کوچک از او نمی‌یافت چگونه می‌توانست امروز یاری‌اش کند. زندگی و آدم‌های این زندگی همیشه آن گونه‌ای که به نظر می‌رسند، نیستند. باید هر کس را با در نظر گرفتن تمامی خودش نگاه کرد و آن‌گاه به قضاوت نشست. وقتی بدون دانستن همه جهان و دلایل یک نفر را قضاوت می‌کنیم یعنی انصاف را رعایت نکرده‌ایم. شاید اگر هر کدام از ما در آن حال و هوا قرار می‌گرفتیم هر کاری می‌کردیم... هر کاری! حتی دست زدن به قتل... به همین راحتی! شاید که روزگار، ما را هم چون عروسکی در دستانش بازی می‌داد!

شادان
9789642919987
۱۳۹۲
۴۱۶ صفحه
۲۲۵۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جوی فیلدینگ
سامانتا
سامانتا چون از قبل تصمیم گرفته‌اند که ما گناهکار هستیم، همیشه این اتفاق می‌افتد کارولین و نه تنها در مکزیکو. پلیس فکر می‌کند که می‌داند چه کسی مسئول است، بنابراین دیدگاه تونلی پیدا می‌کند؛ بقیه مظنونین را نادیده می‌گیرد و تمام مدارکی را که از حدس آن‌ها حمایت نمی‌کند، بی‌اهمیت می‌شمارند...
بیگانه‌ای با من است
بیگانه‌ای با من است
نجواها و دروغ‌ها
نجواها و دروغ‌ها برای یک لحظه، فکر کردم پرده تکان خورد. زدم روی ترمز، سرم فقط چند سانتیمتر با شیشه جلو فاصله داشت. ولی با نگاهی دقیق‌تر، معلوم شد اشتباه کرده بودم و فقط سایه درخت‌های نزدیک خانه بود که در مقابل پنجره اتاق خواب می‌رقصد، و تصویری از حرکت را از داخل خانه به نظر می‌رساند.
حالا او را می‌بینی
حالا او را می‌بینی از دو سال پیش که دوون دختر بیست و یک ساله‌اش در حادثه قایق‌رانی ناپدید شده بود، زندگی مارسی تاگارت زیر و رو شده بود. جنازه هرگز پیدا نشد، مارسی می‌دانست که او برای همیشه رفته...پس چرا صورت زن جوان را همه جا می‌بیند؟ آیا جست‌وجوی او پایانی دارد؟؟
چارلی وب
چارلی وب الکس بی‌تفاوت گفت: رگه‌ای از تنفر در صدایش بود. چارلی گفت: و به خودش زحمت نداد فقدان همدردی‌اش را پنهان کند. الکس پرسید: - آن‌ها می‌خوردند و می‌خوابند و به طور متوسط دوازده سال بیش از آن‌چه به قربانی خود داده‌اند زندگی می‌کنند. به نظر من خیلی هم بد نیست.
مشاهده تمام رمان های جوی فیلدینگ
مجموعه‌ها