رمان خارجی

عروسک

(Puppet)

به هیچ‌وجه دلش نمی‌خواست او را ببیند بدون هیچ توضیحی! وقتی در تمام خاطرات کودکی حتی یک دلخوشی کوچک از او نمی‌یافت چگونه می‌توانست امروز یاری‌اش کند. زندگی و آدم‌های این زندگی همیشه آن گونه‌ای که به نظر می‌رسند، نیستند. باید هر کس را با در نظر گرفتن تمامی خودش نگاه کرد و آن‌گاه به قضاوت نشست. وقتی بدون دانستن همه جهان و دلایل یک نفر را قضاوت می‌کنیم یعنی انصاف را رعایت نکرده‌ایم. شاید اگر هر کدام از ما در آن حال و هوا قرار می‌گرفتیم هر کاری می‌کردیم... هر کاری! حتی دست زدن به قتل... به همین راحتی! شاید که روزگار، ما را هم چون عروسکی در دستانش بازی می‌داد!

شادان
9789642919987
۱۳۹۲
۴۱۶ صفحه
۲۲۵۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جوی فیلدینگ
آن‌جا نیست
آن‌جا نیست فکر می‌کنم اسم من سامانتاس، فکر می‌کنم دختر شما هستم. با شنیدن این جملات از آن سوی تلفن، قلب کارولین از حرکت ایستاد و بی‌اختیار به یاد پانزده سال پیش، در مکزیک افتاد. شبی که دنیایش در هم فروریخت. سفر به مکزیک قرار بود سفری دلچسب و همچنین جشن دهمین سالگرد ازدواجشان باشد. اما در بازگشت از شب مهمانی، اثری ...
چارلی وب
چارلی وب الکس بی‌تفاوت گفت: رگه‌ای از تنفر در صدایش بود. چارلی گفت: و به خودش زحمت نداد فقدان همدردی‌اش را پنهان کند. الکس پرسید: - آن‌ها می‌خوردند و می‌خوابند و به طور متوسط دوازده سال بیش از آن‌چه به قربانی خود داده‌اند زندگی می‌کنند. به نظر من خیلی هم بد نیست.
خاطره
خاطره بعد از شانزده ازدواج، ماتی‌هارت متوجه می‌شود که شوهرش ـ وکیل معروف شیکاگو ـ یکبار دیگر به او خیانت می‌کند. اما بعد از اینکه جیک خانه را ترک می‌کند. بحران بزرگتری خانواده هارت را در برمی‌گیرد: ماتی اخبار هولناکی می‌شنود که زندگی همه‌ی آن‌ها را تغییر خواهد داد. جیک با احساس گناه به سوی زنی که هرگز واقعا دوستش نداشت ...
نجواها و دروغ‌ها
نجواها و دروغ‌ها برای یک لحظه، فکر کردم پرده تکان خورد. زدم روی ترمز، سرم فقط چند سانتیمتر با شیشه جلو فاصله داشت. ولی با نگاهی دقیق‌تر، معلوم شد اشتباه کرده بودم و فقط سایه درخت‌های نزدیک خانه بود که در مقابل پنجره اتاق خواب می‌رقصد، و تصویری از حرکت را از داخل خانه به نظر می‌رساند.
رازی را به من مگو
رازی را به من مگو
مشاهده تمام رمان های جوی فیلدینگ
مجموعه‌ها