رمان ایرانی

آرام جانم

حالا، زندگی رو مثل پازلی می‌دیدم که تکه‌ةای جدا از همش به دست خودم بود. احساس می‌کردم تک‌تک قطعه‌های این پاز را درست و به موقع کنار هم چیده‌ام. آخرین تکه باقی مانده وجود دوست داشتنی یک بچه بود...

روشا
9786005595154
۱۳۹۳
۴۳۲ صفحه
۶۰۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های هانیه ابوالقاسم
بر بلندای نیستی
بر بلندای نیستی درهای کمد دیواری که در آن حبس شده بود میان زمین و آسمان تاب می‌خورد. صدای زوزه باد میان نیمه باقی‌مانده طبقات می‌پیچید. از طبقه هفتم، تنها آن نصفه اتاق خواب مانده بود و آن کمد دیواری. همین که می‌خواست چشم‌هایش را باز کند، باد به شدت وزید و درهای کمد محکم بسته شدند...
ونسا
ونسا کار ما آرزو کردن است و کار تقدیر، رقم زدن. آرزوی ما یک صفحه‌ای و تقدیرمان، قطورترین کتاب دنیاست. معنای زندگی پیوند آرزوهای قشنگ ما با حاشیه‌ها و اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی تقدیر است.
امانت بی‌قرار
امانت بی‌قرار نگاهی به خانه سوت و کورمان کردم. چقدر دلگیر بود! محمد آدم بگو و بخند و پر سر و صدایی نبود... اما نبودش خیلی به چشم می‌آمد. حتی سکوت و آرامشش به زندگی‌مان روح می‌بخشید. چقدر دلم برایش تنگ شده بود...
خیال خام
خیال خام آخرین برف زمستانی از آسمانی می‌بارید. آن دانه‌های برف، آخرین تلاش زمستان برای به اثبات رساندن خود و فراموش نشدن بود. تلاش بیهوده‌ای بود. چون آخرین فصل سال همیشه سپیده و پاک بوده و هست و خواهد بود. هیچ‌کس عظمت و صلابت زمستان را فراموش نمی‌کند. آدم‌های بزرگ هم هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند...
مشاهده تمام رمان های هانیه ابوالقاسم
مجموعه‌ها