در برف میدوم. نفس نفس میزنم. گراز دنبالم میدود. خرناسه میکشد. به هر طرف که میچرخم فقط برف است. نه خانهای، نه سرپناهی، نه جنبندهای. میدوم و جیغ میکشم. گراز میدود و خرناسه میکشد. میافتم. گراز میرسد بالای سرم. نگاهش نمیکنم. سایهاش افتاده روی برف. سایه مردی است بلندقامت. سرم را فرو میکنم در برف...