رمان ایرانی

گل‌های کاغذی

خوشبخت بودیم. صدایم که می‌کرد قلبم به لرزه می‌افتاد. دستم را که می‌گرفت، تمام دیوارهای دنیا می‌شکست. آن‌وقت‌ها من بودم و او و خوشبختی، من بودم و او و زندگی. کنار هم می‌نشستیم و بی‌خیال همه دنیا، کودکانه بازی می‌کردیم: کلاغ... پر، گنجشک... پر، سار... پر. آن‌وقت‌ها خوشبخت بودیم و بی‌خیال، آن‌قدر بی‌خیال که نمی‌دانستم یک روز...

البرز
9789643288198
۱۳۹۳
۴۸۴ صفحه
۲۱۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سمیه ریاضی
خانه سرد
خانه سرد دنیا دور سرم می‌چرخید و نمی‌توانستم کلامی به زبان بیاورم. تمام کارهایی که برای رضایت بهانه انجام دادم، جلوی چشمم بود. مخصوصا همان لحظه که وسط برف و بوران به چشمانش نگاه می‌کردم و منتظر بودم. به سختی می‌توانستم خودم را کنترل کنم و جلوی نیلوفر داد نزنم، دست‌هایم را مشت کردم و روی زانوانم گذاشتم تا همه به راحتی ...
مشاهده تمام رمان های سمیه ریاضی
مجموعه‌ها