نه سیاوشم نه تهمینه و نه کیکاووسی که رستمی برای نجاتش بیاید. از همه شمشیرهای نیاکانم یک چاقوی کوچک چینی و از تمام قدرتهای رزمآوران و پیشینیانم تنها همین بند کوچک چرمی که به دوردست پیچیدهام به یادگار مانده برایم. نیستی رستم دستان. در کنارم نیستی که اگر بودی با همان گرز گران در دست زیر لب برایم زمزمه میکردی که دختر! این غریبانهترین حماسه سرزمین من است.