رمان ایرانی

به خودم که آمدم ترانه پیاده شده بود... رو به امیر گفت: پس خودتون مرجان و میارید دیگه؟... و صدای امیر را شنیدم که گفت: بله... خیالتون راحت باشه... نگاه به ترانه دادم... آخرین نگاه پراضطراب و در عین حال پرامیدش را به من انداخت و سر تکان داد... این سر تکان دادنش یعنی قوی باش... آره... خوبه... محکم باش... حرف بزن...

پرسمان
9786001871214
۱۳۹۳
۳۶۸ صفحه
۱۲۲۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم ریاحی
تورن‌فیلد در بن‌بست
تورن‌فیلد در بن‌بست دنیا هم که مال تو باشد. تا زمانی که درون قلب یک زن. جایی نداشته باشی، تا درون آوازه‌های عاشقانه زنی. زندگی نکنی و سهمی از. دلشوره‌هایش نداشته باشی، فقیرترین مرد دنیایی. "ویلیام شکسپیر"
بی‌ستاره
بی‌ستاره خدایا... من چه کرده‌ام؟!... طاها را چرا رها کردم؟! حالا باید چه کنم؟!... دوباره دست‌هایم را می‌بینم... آینه‌های دق!! احساس می‌کنم... غارت شده‌‌ام... جوانی‌ام... زیبایی‌ام... احساسم... آینده‌ام... عشقم... من غارت شده‌ام... هیچ کدام را ندارم... برف درشت و تند می‌بارد... می‌خواهم آن‌قدر در خیابان بمانم... تا برف بنشیند... تا رد پایم... روی برف‌های سفید بماند و من تماشایش کنم...
کسی می‌آید
کسی می‌آید مهرداد دانه‌های تسبیح را یکی یکی از روی زمین جمع کرد. مانتوی خورشید را برداشت و کمکش کرد تا آن را بپوشد. مانتوی پاره، جگرش را سوزاند و دلش را به درد آورد. بی‌اختیار از خود، لحظه‌ای ایستاد. نفس عمیقی کشید و ناگهان سرش را محکم به دیوار کوبید. خون از پیشانی‌اش راه گرفت. هق‌هق گریه‌های مهرداد، با هق‌هق خورشید ...
هم‌خونه
هم‌خونه عشق، خودش خواهد آمد. نمی‌توان از آن فرار کرد. عشق خودش آهسته آهسته و در گوشه‌ای می‌آید و در گوشه‌ای از قلب مهربانت آرام و بی‌صدا می‌نشیند و تو متوجه‌‌اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می‌کند کم کم مثل ساقه مهر گیاه در تمام جانت می‌پیچد و ریشه می‌دواند، به طوری که بی آن نمی‌توانی تنفس ...
مشاهده تمام رمان های مریم ریاحی
مجموعه‌ها