«هیچی سر جای خودش نیست! غذاهای اشتباهی همیشه پیش آدمای اشتباهییه. شاید به همین خاطر بود که بعدا پیشخدمت شدم، که غذاهای درست رو بگذارم جلوی آدمای مناسب اون غذاها. روبرتارون مرغا رو با خودش نیاورد اما بعدا، وقتی که ملاقاتا تموم شدن یه بسته بیسکویت شکلاتی برام آورد. فکر کنم از اینکه مادرش با مادرم دست نداده بود ناراحت بود. از این کارش خوشم اومد و همینطور از اینکه درباره آه و ناله ماری و این که با خودش هیچی واسه نهار نیاورده بود حتا یه کلمه هم نگفت.»