زن جوان انگار نباید میپرسیدم.
مرد جوان چیزی نشده واسه چی میپرسی؟
زن جوان نمیدونم، به نظر میرسه خیلی آرومی. حرف نمیزنی. توی خودتی انگار.
مرد جوان نه چیزیم نیست، چرا مرتب میپرسی؟
زن جوان دیگه از بودن با من خوشحال نیستی
مرد جوان چرا خوشحالم
اسم دیدار
اسم در سال 1995 نوشته شد و نخستین بار همان سال در تئاتر بینالمللی نروژ به صحنه رفت، جایزه بزرگ ایبسن را برای فوسه به ارمغان آورد و بلافاصله در دانمارک، لهستان، یونان، بلژیک، آلمان، فرانسه، سوئد و انگلستان ترجمه شد و به روی صحنه رفت.
و هرگز جدا نمیشویم من نسیمام کسی میآید (3 نمایشنامه)
نمرده بودم و زنده نیز نبودم. بیندیش! چهگونه بودهام من رها ز هر دو بودهام...
سایهها بیدارخواب آنجا
خوشحالم میبینمت دوباره. بعد این همه سال. واای خیلی گذشته. سالهای ساله. آره، باید گفت سالهای ساله که ندیدمت. زمان سریع میگذره، بدجوری سریع، جوری که حسش نمیکنم. ولی دیدار تو خوب بود. از دیدنت خوشحالم. کاش تو هم از دیدن پدر پیرت خوشحال باشی.
نوازنده و عصر (2 نمایشنامه)
این مجموعه شامل در نمایشنامه با نامهای "نوازنده" و "عصر" است. نمایشنامهی اول که در قالب منظوم فراهم آمده است. داستان زندگی نوازندهی گیتاری است که با امید به سکهی رهگذران زندگی را میگذراند. در این داستان مرد با خود گفتوگو میکند و از رنجها و سختیهای زندگی خود سخن میگوید.