میدونی من قمقه رزمنده نوجوانی بودم که سالها پیش همین اطراف به شهادت رسید، اون یه بچه روستایی بود هم سن و سال خودت. اون چون خون زیادی ازش رفته بود خیلی عطش داشت اما همین که منو به لباش نزدیک کرد قبل از اینکه بتونه درمو باز کنه شهید شد.
۱۶ رمان
Librarian Note: There is more than one author in the Goodreads database with this name.
CLIVE STAPLES LEWIS (1898–1963) was one of the intellectual giants of the twentieth century and arguably one of the most influential writers of his day. He was a Fellow and Tutor in English Literature at Oxford University until 1954. He was unanimously elected to the Chair of Medieval and Renaissance Literature at Cambridge University, a position he held until his retirement. He wrote ...
شب زخمی
اگه میبینی شب و روز خواب ندارم و تو این ویرانهای که بوی عزیزامو میده تا حال دوام آوردم، فقط به خاطر دیدن اونه، احساس مادرانه میگه بالاخره به کوری چشم تو اون یه روز برمیگرده!
فرشتهای با بال شکسته
دختربچه: کاش منم مثل تو بال داشتم!...
بسیجی: وقتی دلشکسته باشه... بال به چه دردی میخوره...؟
عشق کور
هوش ما رو با ای توفنگ قاضت نترسون، تو که میدونی تفنگ همیشه اسباببازی بچههای عشایر بوده! ما چشممون آ ای چیزا پره.
داغ دل جبهه
بعد دستتو کردی تو جیبتو مشتت رو آوردی بیرون. وقتی اون باز کردی، هیچی توش نبود، بچهها با ایما و اشاره بهم میگفتن تو خل شدی... تو هم خندیدی و گفتی: اینو دیشب از آسمون چیدم، آخه اینجا آسمونش خیلی به زمین نزدیکه.
سایهای پشت پنجره
من امشب پر از لحظههای اظطرابم
عقربی درونم را میکاود
و سر انگشتانم
از حسن انتقام لبریز است
آه ای شب زخمی
با من بخوان
تا به انتها برسد آواز اندوهم