میدونی من قمقه رزمنده نوجوانی بودم که سالها پیش همین اطراف به شهادت رسید، اون یه بچه روستایی بود هم سن و سال خودت. اون چون خون زیادی ازش رفته بود خیلی عطش داشت اما همین که منو به لباش نزدیک کرد قبل از اینکه بتونه درمو باز کنه شهید شد.
۱۶ رمان
Librarian Note: There is more than one author in the Goodreads database with this name.
CLIVE STAPLES LEWIS (1898–1963) was one of the intellectual giants of the twentieth century and arguably one of the most influential writers of his day. He was a Fellow and Tutor in English Literature at Oxford University until 1954. He was unanimously elected to the Chair of Medieval and Renaissance Literature at Cambridge University, a position he held until his retirement. He wrote ...
کاش اینجا سقف نداشت
میدونی که تو یکی از عملیاتها که بارونی از آتیش و گلوله رو سرمون میبارید وقتی که داشتیم از خاکریز دشمن بالا میرفتیم یهو یه خمپاره در چند قدمیم منفجر شد، احساس کردم چند متری از زمین جدا شدم. بین هوا و زمین دست و پا میزدم که یهو به فکر زن و بچهام افتادم. بعد از ته دلم فریاد ...
1 کربلا عطش
آقا، من تنهایی با این همه عزیر خفته در خون چه کنم؟ کاش مثل زینب من و هم به اسارت میبردن. کاش من و هم به زنجیر جفا بسته و با پاهای برهنه با کودکانت روی خار مغیلان میکشیدن....
اسب خونین یال
اما هاشم این کره اسب رو از جبههها با خودش آورده، اون یه کره اسب اصیل عربیه. کسی که این کره اسب رو بهش هدیه کرده گفته از نسل ذوالجناحه.
سایهای پشت پنجره
من امشب پر از لحظههای اظطرابم
عقربی درونم را میکاود
و سر انگشتانم
از حسن انتقام لبریز است
آه ای شب زخمی
با من بخوان
تا به انتها برسد آواز اندوهم
عشق کور
هوش ما رو با ای توفنگ قاضت نترسون، تو که میدونی تفنگ همیشه اسباببازی بچههای عشایر بوده! ما چشممون آ ای چیزا پره.