نمایش‌نامه

داغ دل جبهه

بعد دستتو کردی تو جیبتو مشتت رو آوردی بیرون. وقتی اون باز کردی، هیچی توش نبود، بچه‌ها با ایما و اشاره بهم می‌گفتن تو خل شدی... تو هم خندیدی و گفتی: اینو دیشب از آسمون چیدم، آخه اینجا آسمونش خیلی به زمین نزدیکه.

9789640012956
۱۳۸۹
۲۸ صفحه
۳۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
عبدالرضا حیاتی
صفحه نویسنده عبدالرضا حیاتی
۱۶ رمان Librarian Note: There is more than one author in the Goodreads database with this name.


CLIVE STAPLES LEWIS (1898–1963) was one of the intellectual giants of the twentieth century and arguably one of the most influential writers of his day. He was a Fellow and Tutor in English Literature at Oxford University until 1954. He was unanimously elected to the Chair of Medieval and Renaissance Literature at Cambridge University, a position he held until his retirement. He wrote ...
دیگر رمان‌های عبدالرضا حیاتی
یه باغ گل توی دلم پرپر می‌شه
یه باغ گل توی دلم پرپر می‌شه می‌خوای یکی از غنچه‌ها رو که تازه متولد شده ببینی؟ اون مثل علی‌اصغر تشنه‌اس.
بوی خوش جنگ
بوی خوش جنگ رضا: چه لاله‌ای؟!... مثل چراغ میمونه محسن: انگار داره گر می‌گیره رضا: من که باورم نمیشه... تو فصل پاییز، اونم تو این دشت؟!
کاش اینجا سقف نداشت
کاش اینجا سقف نداشت می‌دونی که تو یکی از عملیات‌ها که بارونی از آتیش و گلوله رو سرمون می‌بارید وقتی که داشتیم از خاکریز دشمن بالا می‌رفتیم یهو یه خمپاره در چند قدمیم منفجر شد، احساس کردم چند متری از زمین جدا شدم. بین هوا و زمین دست و پا می‌زدم که یهو به فکر زن و بچه‌ام افتادم. بعد از ته دلم فریاد ...
سایه‌ای پشت پنجره
سایه‌ای پشت پنجره من امشب پر از لحظه‌های اظطرابم عقربی درونم را می‌کاود و سر انگشتانم از حسن انتقام لبریز است آه ای شب زخمی با من بخوان تا به انتها برسد آواز اندوهم
1 کربلا عطش
1 کربلا عطش آقا، من تنهایی با این همه عزیر خفته در خون چه کنم؟ کاش مثل زینب من و هم به اسارت می‌بردن. کاش من و هم به زنجیر جفا بسته و با پاهای برهنه با کودکانت روی خار مغیلان می‌کشیدن....
مشاهده تمام رمان های عبدالرضا حیاتی
مجموعه‌ها